جدول جو
جدول جو

معنی تصدق شدن - جستجوی لغت در جدول جو

تصدق شدن
(نَ دَ)
بلاگردان شدن. (ناظم الاطباء). و رجوع به تصدق شود
لغت نامه دهخدا
تصدق شدن
تصدق شدن کس را. فدای او شدن قربان او رفتن بلا گردان وی شدن
تصویری از تصدق شدن
تصویر تصدق شدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نَمْ تَ)
صدقه دادن و خیرات کردن، عفو فرمودن و بخشیدن. (ناظم الاطباء). عفو کردن، چنانکه دیۀ قاتل را اولیای مقتول. (یادداشت مرحوم دهخدا). و رجوع به تصدق و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ دَ)
صدقه دادن. (ناظم الاطباء). رجوع به تصدق شود
لغت نامه دهخدا
(لَ دَ)
لطیف و نرم شدن، چنانکه گوشت را در برف یا پیاز و انجیر رنده شده خوابانند تا نرم و ترد شود و از حالت چغری بیرون آید. رجوع به ترد شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ نُ / نِ / نَ دَ)
به سختی بخشم آمدن. سخت خشمناک شدن. سخنان درشت گفتن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) ، پرشتاب و سریع شدن، چون تندشدن باد و آب و جز آنها، تلخ و حرّیف شدن. زبان گز شدن، چون تند شدن غذا و روغن و جز آنها، در بیت زیر بمعنی برگشتن، واژگون شدن، پریشان شدن، نامساعد گردیدن آمده است:
چو بر بهرام چوبین تند شد بخت
به خسرو ماند هم شمشیرو هم تخت.
نظامی.
رجوع به تند و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تصدق کردن
تصویر تصدق کردن
تصدق دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصدق دادن
تصویر تصدق دادن
چیزی برای دفع بلا بنیازمندان دادن صدقه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
به گردن گرفتن، بر گمارده شدن مباشر عمل و شغل یا اداره ای شدن بعهده گرفتن: ... در قلعه های خود خزیده منتظر بودند که هر یک از بیگلربیگیان متصدی حرب او شوند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد شدن
تصویر ترد شدن
لطیف و نرم شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تند شدن
تصویر تند شدن
خشمناک شدن، پریشان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
اشغال شدن، تسخیر شدن، مالک شدن، به دست آوردن، گرفتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عهده دار شدن، به عهده گرفتن، گماشته شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
زحمت دادن، زحمت افزا شدن، دردسر دادن، تصدیع دادن، مزاحم شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گواهی شده، تأیید شد، تاییدشده
دیکشنری اردو به فارسی